دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 118278
تعداد نوشته ها : 59
تعداد نظرات : 6
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

شهید به دعا بسیار معتقد بود زیارت نامه عاشورا زیاد می خواند . هنگامی که به جمله « ... یا ابا عبدالله انی سلم لمن سالمکم و ... می رسید لحظه ای تأمل می کرد آنرا چند بار تکرار می نمود و چه خوب در میدان عمل دوستی خود را با دوستان و دشمنی خود را با دشمنان مولایش امام حسین ( ع ) با خون خویش امضاء نمود . او اغلب در نماز جماعت مساجد حضور می یافت ، نماز اول وقت را به اهل خانه سفارش می نمود . در راه رفتن ، غذا خوردن و لباس پوشیدن و بیرون رفتن از منزل سعی می کرد دستورات مستحبی اسلام را بجا آورد . در کارهای خانه به همسرش و پدر و مادرش کمک می نمود . احترام پدر و مادر را رعایت می کرد .از مشکلات دوستان خود غافل نبود .

مناجات شبانه اش اغلب در خلوت انجام می شد حتی سعی می کرد که از اهل خانه اش پوشیده بماند . از کسانی که از نظر مادی نیازمند بودند دستگیری می نمود . در زندگی معتقد به داشتن وسائل مادی زیاد و تجملات نبود . از غیبت کردن پرهیز می کرد و دیگران را نیز نهی می نمود . به امور دنیوی سخت بی علاقه و به آخرت سخت توجه می نمود .

او به شهادت علاقه مند بود . و با زیرکی خاصی از همه پیش آمدها به چشم وسیله ای برای قربت خدا و دست یافتن به شهادت نگاه می کرد .

دسته ها :

قابل ذکر است که شهید چند روز قبل از شهادتش در منطقه عملیاتی مجموعه مطالبی را بصورت کتابچه گردآوری نموده و به یکی از همرزمانش می دهد تا بعد از شهادتش به همسرش تحویل دهد . در قسمتی از آن  چنین می نویسد  (( ........... دقت در پذیرش دانشجو بشود که شما مسئولین دانشگاه بهتر از هر کس می دانید که استعمار آینده نگر است ...

 یک نصیحت و پند و تذکر به مسئولین انقلاب : به کادر مدیریت در تمامی وزارتخانه ها چه در مرکز و چه در استان و چه در شهرستانها دقت لازم بعمل آورند . پارتی بازی چگونه از بین خواهد رفت توجه به این امر است ولی کم است ....

در مورد جنگ : ای مردم ایران ، زمان زمان کربلای حسینی هست مبادا جنگ تمام شود و شما انگشت حسرت به دندان گرفته که چرا ما شرکت نداشتیم ...))

شهید تاج بر در آن کتابچه خطاب به همسرش می نویسد : شاید این آخرین نامه ام باشد ... گریه وزاری برای اسیران کربلا و زینب کبری باشد . تنها وصیت من این است رسالت زنان صدر اسلام بخصوص رسالت زینب را انجام دهی . خوبیها و مهربانیهای ترا فراموش نخواهم کرد . از خدا خواستم نیت عملم را خالص گرداند و کوچکترین وسوسه ای در من راه پیدا نکند .

در صفحه دیگر می نویسد :

( یا ابوالفضل چقدر دوست داشتم جانم را مثل تو در راه اهداف رهبرم فدا کنم . )

دسته ها :

معلمی متعهد و سخت کوش بود در منطقه روستایی ییلاق علاوه بر یک معلم مانند یک جهادگر و یک روحانی در مسجد و یک مشاور برای مردم بود . بدون هیچگونه چشم داشتی عصرها به تدریس برای دانش آموزان می پرداخت و روزی که فهمید شاگردانش در کلاس پنجم صد در صد قبول شده اند بسیار خوشحال شد . به امام و انقلاب به دیده تقدس می نگریست . سراپای وجودش گوش به فرمان رهبر انقلاب بود . و به او عشق می ورزید و آرزوی دیدارش را از نزدیک داشت .

فعالیتهایش برای انقلاب در متن زندگی اش بود نه بعنوان مسئله ای جزئی در حاشیه زندگی اش . در جبهه های جنگ و نیز در فعالیتهای سیاسی اجتماعی شجاعت داشت . در امر مبارزه با فساد و فحشاء و منافق و مارکسیست و محتکر و گرانفروشی و بطور کلی در مورد امر به معروف و نهی از منکر تا پای جان ایستادگی می نمود هیچگاه سر سازش با ناحق را نداشت منافع اسلام و انقلاب را فدای مصلحت طلبی ها و محافظه کاریها نمی کرد . از اینکه بعضی عملکردها موجب طرد نیروهای صادق می شود همیشه نگران بود . دید سیاسی و نیز سوز و عشق درونی اش نسبت به انقلاب را می توان علاوه بر نگریستن به زحمات و خدماتش در نوشته های او جستجو نمود .

شهید تاج بر برای پدر و مادرش فرزندی خدمتگزار و برای همسرش یک همکار و غمخوار و سرپرستی دلسوز و برای یارانش دوستی فداکار بود در منزل کمتر زمانی بود که او را بیکار می دیدی به امور خانه می پرداخت بیشترین اوقاتش را به مطالعه خصوصاً قرائت قرآن می گذراند .

دسته ها :

با شروع جنگ تحمیلی در سال 59 شهید تاج بر جزء اولین گروهی بودند که از شهر کلاچای به جبهه های جنگ در سرپل ذهاب و قصرشیرین عزیمت نمودند ( از آن گروه پنج نفر به درجه رفیع شهادت  نائل گشتند برادران شهید 1- عیسی پورآقاجان 2- مهدی محمدپور 3- بهروز محمدحسینی  4- اکبر ابراهیم زاده 5- محمدتقی تاج بر .)

 در آن منطقه  تنی چند از همرزمان نزدیکش شهید می شوند که روحیه او بشدت منقلب می شود و ترکشی به پایین چشم این شهید اصابت می کند .

پس از بازگشت از جبهه به همراه شهید بحری در امر مبارزه با توزیع مواد مخدر و نیز هدایت و درمان معتادین فعالیت نمود .

در سال 60 که فعالیت گروهک منافقین به اوج خود رسیده بود شهید دمی از پای ننشست و از راههای مختلف با آنها مبارزه نمود که بارها مورد ضرب و شتم و تهدید آنها قرار گرفت .

در سال 61 به جبهه جنوب عازم شد .

در سال 62 در روابط عمومی شهرداری کلاچای به فعالیت پرداخت .

پس از آن جهت تحصیل فوق دیپلم آموزش ابتدائی به مرکز تربیت معلم آستارا روانه گشت . در طی تحصیل در آن مرکز عازم جبهه کردستان شد و در یکی از درگیری ها مجروح شد .

در سال 64 در روستای سرمل عمارلو از توابع رودبار به امر مقدس علمی مشغول شد که اهالی آنجا خاطرات زیادی از صفا و صمیمیت و دلسوزی و فعالیت ایشان در امر تقویت مسجد و نماز جماعت و فراگیری قرآن بیاد دارند .

در سال 65  ازدواج کرد . و از پاییز 65 در منطقه ولنی اشکور به معلمی پرداخت .

در تابستان 66 بعد از شهادت جانگداز دو تن از یاران فداکار و متعهدش ( شهید بهروز محمدحسینی - شهید اکبر ابراهیم زاده ) به شدت تحت تأثیر قرار می گیرد. تا اینکه در پاییز آن سال قبل از اعزام به محل جدید خدمت خود یعنی روستای شوک ، داوطلبانه و با شوقی فراوان راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل می گردد و مشتاقانه به ضیافت پروردگار متعال می شتابد . ضیافتی که مخصوص بندگان خاص پروردگار می باشد .

آری در نیمه شب اول آذر سال 1366 در منطقه عملیاتی نصر 8 در ماووت در ارتفاعات گرده رش در حالی که در گردان امام حسین ( علیه السلام ) به جانبازی مشغول بود بر اثر پرتاب نارنجک دشمن گام بر فراز قله رفیع شهادت نهاد و دعوت پروردگارش را لبیک گفت .

یاد این شهید و همسنگرش ، بسیجی عاشق شهید ایرج فرزاد و دیگر شهداء گردان امام حسین (ع) گرامی باد .

دسته ها :
X